کاری کرد که دوباره کوله بارم را ببندم
اگر رفتنی بودم چرا کمد لباس هایم را به من نشان داد
وچه زیباست رفتن بی بدرقه
وزیبا تر آن است که با هر صدایی برمیگردی و میبینی کسی برایت دستی تکان نمیدهدباور کردنش سخت است
چون زبانت عکس رفتارت بود
بعضی وقتها خودم را توجیح میکنم
که او........
اما واقعیت رفتن بی بدرقه ای بود که با تمام آوارگی ام تقدیم من کرد
چه عشق زیبایی
چه از خدا خواسته
خدایا شکرت
حداقلش این بود که او به مرادش رسید
نبودنم.....
نبودی که با تمام وجود خواستارش بود
فقط نباشم......
صبر کردم و صبر.....
اما حق با منطق بود.
همه چیز تمام شده و من با خودم به نتیجه نرسیده ام و باورش نمیکردم
انقدر تنها بودم و تنها که او مرا ندید و
تنهایی خودش را چسیبیده بود
زندگی ام را از امشب دوباره برنامه نویسی میکنمتنهای تنها
تا آخر بودن .....
تا آخر نفس کشیدن....
و......
تا آخرین روزی که نفس تنگ میشود و سخت
اما چشمانت در جمع دنبال کسی میگردد
عشق!چه واژه بی معنی
خدایا شکرت که تورا بی منت دارم
که در هر شرایطی کنارم هستی
حتی با تنهاییت!
شاید فکر کنی این ها حرف دوران کوتاهیست که با دیدن دوباره همه چیز مثل قبل و بهتر در جریان باشد
تو می آیی
یا شایدم من
اما جز جسمی بی روح که قلبی نابود و شکسته را یدک میکشد چیزی نمیبینیخسته ام
خسته خسته
این با از خسته بودن خسته نیستم
از خودم خسته ام
ازدلشکسته ای که هیچ ارزشی برای هیچ کس و جا و مکانی نداشته
ی مسافر
یک برنامه شاد کوتاه
یک همراه موقت
یا
ی احمق لاو
نمیدانم اما هرچه بود
تمام کرده است:
تمام وجودم را
احساسم را
خنده ام را
دیدن خودم در آیینه را
تبسم را
خشم را
حرافی را
در جمع بودن را
میل به خوردن و آشامیدن را
و....
کالبدی متحرک و برنامه ریزی شده
قشنگ است
خدایا ممنون
تشکر برای تقدیر زیباییست که برایم رقم زده ای
و تو
ای غریبه
تو بمان وافکارت
افکاری که به شک و گیر و عامل اعصاب و .... متهمم کرد
مهم نیست
اما فرصت زیادی داری
تا ببینی
درک کنی
لمس کنی
حس کنی
وبا تمام وجودت قبول کنی
او ارزشت را نداشت
به امید در اوج دیدنت
نظرات شما عزیزان: